بسيارى از والدين، ناآگاهانه كودك خود را فقط با هدف تقويت مهارت هاى حافظه اى و انباشتن ذهن او از اطلاعات لغوى، تربيت و هدايت مى كنند و براى حافظه و هوش كودك اهميتى بيش از حد قايل مى شوند. اين گروه از والدين با اصل قرار دادن هوش و حافظه كودك از پرورش ساير توانمندى هاى ذهنى و روانى كودك خود كه مهم ترين آن ها تفكر خلاق است، غافل مى مانند.
معمولاً رقابت ميان كودكان وقتى پديد مى آيد كه نوعى ارزيابى و رتبه بندى توسط والدين وجود داشته باشد و يا جايزه اى در ميان باشد. در اين حالت كودكان چنان چه احساس كنند كه كار آن ها توسط والدين مورد ارزش گذارى قرار خواهد گرفت و يا به بهترين كار جايزه يا پاداش داده خواهد شد، بيش از آن كه به انجام كار بهتر بينديشند به كسب آن جايزه فكر مى كنند.گاه بسيارى از والدين براى كودك خود قوانين و مقرارت خشك و محدود كننده نظير تعداد ساعت هاى درس خواندن در روز، راس ساعت معين خوابيدن، استفاده از لوازم خاص و... قرار مى دهند. در اين وضعيت كودك تدريجاً به كليشه اى و تكرارى رفتار كردن عادت مى كند و اين خود نقطه مقابل خلاقيت است.
و گاه عدم آگاهى و شناخت برخى والدين از فرايند رشد خلاقيت در كودكان و مطالعه نكردن آن ها در اين زمينه سبب مى شود آن ها هيچ گاه نتوانند براى پرورش و شكوفايى خلاقيت خود برنامه ريزى كنند.از ديگر سو ارزيابى پى در پى رفتارهاى كودك و زير ذره بين قرار دادن و انتقاد از كارهاى او در خانواده آزادى و امنيت خاطر و اعتماد به نفس كودك را مختل مى سازد و ترس از اشتباه را در وى تقويت مى كند.تخيل كودك پايه خلاقيت اوست و چنانچه تخيلات و روياهاى كودك مورد بى توجهى، تمسخر و يا بيهوده انگاشتن از جانب والدين شمرده شود، در واقع سرچشمه خلاقيت او خشكانده شده است. وانگهى بسيارى از كودكان به ويژه در سنين پايين از علايق و كشش هاى خود نسبت به موضوعات و پديده ها اطلاع روشنى ندارند و يا اين كه نمى توانند آن را به زبان بياورند. اين موضوع از مواردى بسيار حساس به شمار مى رود كه بايد از همان دوران كودكى مورد توجه والدين قرار گيرد.
همه كودكان خلاق اند
براى خلاق بودن بايد اول از ذهن، تعصبات و پيشداورى ها آزاد شد. آدم خلاق كسى است كه چيزهاى تازه را امتحان مى كند. او هرگز نمى تواند مثل يك آدم آهنى رفتار كند. چرا كه ربوت ها هرگز خلاق نيستند و فقط كارهاى تكرارى از آن ها سر مى زند.
همه بچه ها خلاق اند. همه بچه ها، هر كجا كه به دنيا آمده باشند، خلاق اند، اين ما هستيم كه راه خلاقيت آن ها را سد مى كنيم و سپس شروع مى كنيم كه راه صحيح انجام كارها را به آن ها آموزش دادن.تمام انسان ها با ظرفيت هاى لازم و كامل براى پرسشگرى و خلاقيت پا به دنيا مى گذارند.
در سنين بين هفت تا ۱۴ سالگى تغييراتى در كودك رخ مى دهد كه چگونگى آن ذهن روان شناسان بسيارى را به خود مشغول داشته است.هر انسان در مغز خود دو نيمكره و بنابراين دو ذهن دارد. نيمكره چپ ذهنى غيرخلاق است، اين قسمت به لحاظ فنى بسيار توانا است، ولى تا آنجا كه به خلاقيت مربوط مى شود، به كلى ناتوان است، فقط وقتى مى تواند كارى را انجام دهد كه قبلاً آن را آموخته باشد. نيمكره راست درست عكس نيمكره چپ عمل مى كند. نيمكره راست، نيمكره اغتشاش است.
به هنگام تولد نيمكره راست فعال و نيمكره چپ غير فعال است. بعد ما آموزش به كودك را آغاز مى كنيم، آن هم از روى ناآگاهى و به شكلى غيرعلمى. در طول ساليان عمر اين ترفند را ناخواسته مى آموزيم كه چگونه انرژى را از نيمكره راست به نيمكره چپ جابه جا كنيم. چه طور تكمه بازدارنده نيمكره راست را فشار دهيم و استارت نيمكره چپ را روشن كنيم. كوشش براى نابودى نيمكره راست و كمك به نيمكره چپ و زمانى بين هفت تا ۱۴ سالگى بالاخره موفق مى شويم و به هدف مى زنيم. اين است تغييرى كه در سنين نوجوانى از- هفت تا ۱۴ سالگى- رخ مى دهد.
از اين پس ديگر او به يك شهروند رام و سربه راه مبدل مى شود و مشغول آموختن شيوه هاى انضباطى، زبان، منطق و تمرين هاى يكنواخت شده است. در مدرسه رقابت با ديگران را آغاز كرده و به يك آدم خودخواه تبديل مى شود. او به قدرت و پول علاقه مند شده و به اين فكر مى افتد كه چه طور به مدارج بالاى تحصيلى صعود كند تا اقتدار بيشترى به دست آورد. چه طور مى شود پول بيشتر داشت، خانه بزرگى دست و پا كرد و...
آموزش صرفاً پرورش حافظه است، از اين راه با هوش نمى شويم. بچه ها در بدو ورود به مدرسه زيركى خاصى دارند، اما به ندرت ممكن است كسى پايش را از دانشگاه بيرون بگذارد و هنوز باهوش باشد. دانشگاه تقريباً هميشه در كارش موفق است، بلكه شما با مدرك بيرون مى آييد، ولى اين مدارج تحصيلى را به قيمت گزافى به دست آورده ايد، به قيمت از دست دادن هوش و لذت زندگى.
نويسنده:زهرا شهرجرديان
منبع: روزنامه جوان
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعي
برچسبها: علوم اجتماعیموانع خلاقیت در محیط خانواده